حرف خون

هدیه ایی از جنس درد و آگاهی

حرف خون

هدیه ایی از جنس درد و آگاهی

حرف خون

آنچه مرا به حرکت وادار می کند علم به چیزی نیست،اضطرار به آن است،احتیاج به آن است.

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان

۸ مطلب توسط «علی قربانی» ثبت شده است

سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمی کنی

جور و جفا بکن اگر مهر و وفا نمی کنی

زخم دگر بزن به دل مرهم اگر نمی نهی

درد دگر بده اگه خسته دوا نمی کنی

عهدهر انچه میکنی وعده به هر که میدهی

عهد زیاد می بری وعده وفا نمی کنی

تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم

هر چه کنی بکن بتا چون که خطا نمی کنی


احمد سهیلی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۰
علی قربانی

این متن شرح حال ماست، شاید مال بعضی از شما هم باشه اگر این مشکلات را دارید یا راهی به ذهنتون میرسه بگید.این موضوع بسیار طولانی خواهد بود.

میخواستم بگم

از بچگی دنبال چیزایی بودیم که به نظر غیر ممکن میومد،همش نگاه میکردیم به کسایی که توی این موقعیت ها بودن ، چشممون دنبال آدمایی بود که یه چیز خاص داشتن ، تو هر زمینه ایی ، حتی سعی میکردم شبیه اونا بشیم صراحتا میگم عواقب خیلی بدی داره.

 بعد رسیدیم به جایی که فکر کردیم ما هم الان دیگه یه چیز خاص داریم ، یه مدل خاص فکر کردن با رشد درختی یا بعضی وقتا که به سرمان می زد میگفتم سرطانی.

از اونجایی که کتابای زیادی خونده بودیم ...

نمیگم زیاد یا خیلی هدفمند اما خوب کم نه...

آدما رو نسبتا خوب تحلیل میکردیم...

با اساتیدی رابطه داشتیم ...(اخلاق، فلسفه، عرفان، روانشناس، ...)

خوب بحث میکردیم....

تعبیر من از خودم دهن پر کن بحث کردن بود...

خیلی ها بهمون مراجعه میکردند...

کار خیلیا حل میشد... (←)

حرفهایی میزدیم که نه خونده بودیم نه شنیده بودیم ولی درست بود و یا حتی درست از آب در میومد!!!

فکر میکردیم که به جایی رسیدیم.

اما هر چی جلوتر می رفتیم انگار که از هدف اصلی دور میشدیم ، اصلا دیگه احساس میکردیم هدفی نمونده  ، اینجا بود که دچار تردید شدم .

که راهمون اشتباه بوده یا مکتبی که انتخاب کردیم

بعد فکر فکر فکر

فکری که ته نداره، شاید حتی بدتر از تقسیم سلولی، هیچوقت به قطعیت نمیرسی همینجور تا بینهایت رشد میکنه!!!


با خیلی ها صحبت کردیم، خیلیا در سطح توانشون چیزایی گفتن که به کار نیومد یا شاید ما درست به کار نبستیم، بعضیا چرت و پرت گفتن اما بعضیا به یه خنده ملیح اکتفا کردند (1-برو دنبال بازیت 2-حالا حالا مونده).

(←) گفتم کار خیلیا حل میشد، یا با واسطه یا بازم با واسطه

با واسطه که خودمون بودیم که همیشه سرش درگیر بودم

این حرف از کجا اومد، نکنه از قسم اون حدیث باشه که شیطون هم گاهی ادم رو برای نماز شب بیدار میکنه و نیت چی بود و از این حرفا.

اما با واسطه دوم بعضیایی بودن که میشناختیم کار بقیه حل میشد مال ما نه.

بی حوصلگی شروع شد.

هر کاری که میخواستیم شروع کنیم حساب می کردیم به جایی میرسه یا نه (توکل تعطیل)

یا کلا شروع نمیشد یا به ندرت تموم میشد.

تقریبا از هیچ چیزی لذت نمی بردیم

کلا سینوسی شدیم گاهی بالای نمودار و معمولا زیر نمودار

حتی گهگاه با خدام دعوامون میشد

چرا فلان حرفو شنیدم، چرا فلان چیزو خوندم و هزار تا چرای دیگه.

الان دنبال راهکار هستیم فقط این رو میدونیم که توی این جامعه خودمون باید دست به کار بشیم .

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۸
علی قربانی

اعتراف میکنم...

عمل کردن من نسبت به دانسته هام مثل قطره در مقابل دریاست. علی مسعودی (آبی ها منم)



اعتراف میکنم...

با اینکه آشپزیم از99درصد دختر خانم ها مند تر(بهتر) هست ، اما تو پختن ماهی دشوار نسب هستم(دستی ندارم).  60 درصد.


اعتراف میکنم...

از شجریان (پدر)خوشم نمیاد، همونقدر از شجریان (پسر)خوشم میاد.


اعتراف میکند...

با اینکه از دستگاه ماشین لباسشویی بانوان، لباسامو بهتر می شورم ولی هیچوقت حس و حال لباس شستن ندارم. (اعتراف یک مجرد فاقد ماشین لباسشویی) 


اعتراف میکنم...

روزای 5 شنبه و 6 شنبه آدم خوبی نیستم کلاً ..... همینه که هست.

کلا آدم سینوسی هستم.


اعتراف میکنم...

با اینکه کرگدن رو با دستای خودم شکار میکنم ولی خیلی لطیف و دل گنجشک هستم.

خیلی واکنش احساسی ندارم، اما برای کمک آماده ام.


اعراف میکند...

با اینکه بعضی وقتا از گشنگی می میریم ولی حس غذا تهیه کردن و خوردن نداریم.


اعتراف میکنم...

شنا کردن رو خیلی دوس دارم اما مامانم نمیذاره برم تو آب.



فعلا دیگه اعتراف نمیکنیم...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۳:۵۳
علی قربانی


در حدیث داریم که از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله پرسیدند در شب قدر چه بخواهیم ؟ ایشان فرمودند: «عافیت بخواهید.» استاد فاطمی نیا در توضیح این حدیث فرمودند:"بیماری ضد عافیت است،داشتن فرزند نا صالح ضد عافیت است،همسایه بد ضد عافیت است،قرض و گرفتاری ضد عافیه است،بی آبرویی ضد عافیت است،هر چیز بدی ضد عافیت است، پس در عافیت خواستن همه چیز هست."


--------------------------------------------------------------------------------

کوفه امشب التهابِ محشر است / کوفه امشب کــــربلایی دیگر است
جبرئیل آوایِ غــــم سر داده است / در فــــــلک شوری دگر افتاده است
تیرِ غُـــــــــــصه بر دلِ زارم نشست / تیغِ دشمن فرقِ مــــــولایم شکست
قلبِ مجنون سوی صحـــــــــرا میرود / حیدر امشب سوی زهـــــــــــرا میرود
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۹:۴۸
علی قربانی

می خواستم با لهجه لاتی عشقم برایت نامه ایی محرمانه بنویسم،نامه ایی که فقط در شکوفه  های لبخند تو باز شود. میخواستم یک قطره یاس شوم روی برگی که برایت مینویسم.میخواستم دلم برایت بگوید.قلبم ضربانش را بنویسد.آوازم اشتیاقش را تحریر کند.دلم میخواست روحم را برایت دو قبضه کنم.

لابد می پرسی دلیل مزاحمت های من در این یک شب حاجت چیست؟ البته حقیقت با واقعیت رودربایستی ندارد.عشق مثل تهمت به سراغ آدم می آید.هچکس نمی تواند در دوست داشتن مقلد باشد.حتما باید در عشق بازی مجتهد شد.الان تمام اشیا عالم همدیگر را دوست دارند.الان تمام پدیده ها برای هم غش می روند.

من هم مثل همه ایینه ها به اه احتیاج دارم.من هم دوس دارم به اندازه یک پروانه،اجازه سوختن داشته باشم.من هم مثل همه گل ها جنون تماشا دارم.بین ما و مضمون بهار رابطه نزدیکی است.تنها فرق ما و جنون در ویرانی است.

«عمده این است که آدم رگ خواب بیداریش را تشخیص دهد»



برگرفته از کتاب«یک لیوان شطح داغ» استاد احمد عزیزی

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۰
علی قربانی
به دنبال یک لقمه نان
آقا امشب واسه من و 2 تا از دوستام یه سری جرایانات پیش اومد به این قرار:
توی خونه نشسته بودیم قبل افطار گفتیم بزنیم بیرون افطار رو بیرون باشیم،اما چشاتون روز بد نبینه با دهن روزه حدود 5کیلومتر راه رفتیم،توی یه شهر خوب!!!هر جا میرفتیم کل رستوران رزرو شده بود یا بسته بود،یه جا هم رفتیم طرف چنان برخوردی با گارسون اونجا انجام داد که ما ترسیدیم،عطایش را به لقایش بخشیده و فرار را بر قرار ترجیح دادیم،خلاصه سرتون رو درد نیارم بالاخره از این سر شهر رفتیم اون سر شهر یه جایی پیدا کردیم و افطار کردیم،اما ساعت10:10دقیقه بود و ما با بی میلی و خستگی غذا را خوردیم و را افتادیم به سمت خانه.که یه بارون مشت هم نصیبمان شد،هوا یهویی سرد و ...
نتیجه:
1-غذایتان را در خانه درست کنید و بخورید.
2-به این جور شهرهای خوب اعتماد نکنید.
3-پیاده روی و افطار همخوانی ندارد.
4-به  اشتباهات خود اعتراف کنید.
5-از تجربه دیگران استفاده کنید.

بنده عادت به نوشتن خاطرات شخصی ندارم اما این یکی نوبرش بود.
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۰
علی قربانی

میلاد اولین گل بوستان علی و زهرا مبارک باد

برای تربیت انسان ،برای ساختن بشر،باید در او عشقی آفرید که از تمام غریزه ها نیرومند تر باشد و باید در او نیرویی گذاشت که تمام زنجیر ها را با خود بردارد و تمام نگهبان ها را با خود بکشد و مادام که این عشق عظیم و این نیروی بزرگ در انسان نیاید و پا نگیرد، برای انسان حرکتی نخواهد بود و از بند اسارت ها نجاتی نخواهد یافت.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۳ ، ۰۰:۰۰
علی قربانی

انسان ، محصور و محکوم شرایط نیست بلکه متاثر از شرایط است...

پس شرایط زمینه ساز انتخاب آدمی است،نه حاکم بر انتخاب او.

آدمی فرزند انتخاب خویش و زاده ی موضع گیری هاست.

ممکن است دو نفر در یک موقعیت باشند ، ولی موضع گیری های متفاوت آنها را متفاوت می کند.

انتخاب با توست!!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۳ ، ۰۳:۰۸
علی قربانی