مهدی جان از کوی تو بیرون نشود ﭘای خیالم نکند فرق به حالم،چه برانی چه بخوانی...چه به اوجم برسانی...چه به خاکم بنشانی نه من آنم که برنجم...نه تو آنی که برانی... نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم،چه بخواهی...چه نخواهی... باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی....
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.