لهجه لاتی عشق
می خواستم با لهجه لاتی عشقم برایت نامه ایی محرمانه بنویسم،نامه ایی که فقط در شکوفه های لبخند تو باز شود. میخواستم یک قطره یاس شوم روی برگی که برایت مینویسم.میخواستم دلم برایت بگوید.قلبم ضربانش را بنویسد.آوازم اشتیاقش را تحریر کند.دلم میخواست روحم را برایت دو قبضه کنم.
لابد می پرسی دلیل مزاحمت های من در این یک شب حاجت چیست؟ البته حقیقت با واقعیت رودربایستی ندارد.عشق مثل تهمت به سراغ آدم می آید.هچکس نمی تواند در دوست داشتن مقلد باشد.حتما باید در عشق بازی مجتهد شد.الان تمام اشیا عالم همدیگر را دوست دارند.الان تمام پدیده ها برای هم غش می روند.
من هم مثل همه ایینه ها به اه احتیاج دارم.من هم دوس دارم به اندازه یک پروانه،اجازه سوختن داشته باشم.من هم مثل همه گل ها جنون تماشا دارم.بین ما و مضمون بهار رابطه نزدیکی است.تنها فرق ما و جنون در ویرانی است.
«عمده این است که آدم رگ خواب بیداریش را تشخیص دهد»
برگرفته از کتاب«یک لیوان شطح داغ» استاد احمد عزیزی